دانیال پرایم ::
جمعه 84/11/14 ساعت 4:51 صبح
می گفت عا شقم، دوستش دارم و بدون او هیچم و برای او زنده هستم...
او رفت و تنها ماند .... زندگی کرد و معشوق را فراموش کرد...
از او پرسیدم از عشق چه می دانی ؟ برایم از عشق بگو....
گفت:عشق اتفاق است باید بشینی تا بیفتد!!!
گفت: عشق آسودگیست, خیال است... خیالی خوش...
گفت: ماندن است ....فرو رفتن در خود است....
گفت: خواستن و گرفتن و برای خود کردن است....
گفت: عشق ساده ست، همین جاست دم دست و دنیا پر شده از عشقهای زود....
گفت: عشق دروغی بیش نیست...
![](http://www.parsiblog.com/PhotoAlbum/mandegar/gon.jpg)
نوشته های دیگران()