سفارش تبلیغ
صبا ویژن
در شگفتم از آن که نومید است و آمرزش خواستن تواند . [نهج البلاغه]
و خداوند عشق را آفرید...
 || مدیریت  ||  شناسنامه  || پست الکترونیــک  ||  RSS  ||
آخرشم همینه...

دانیال پرایم :: چهارشنبه 84/11/12 ساعت 2:12 صبح

    هوا سرد شده است، قهوه بی مزه شده است و آسمان بی رنگ است. بین آدمهای شهر نه مردی هست و نه زن، همه همجنس و هم قد و بی صورت اند. صدای شکستن موج را هم باد برده است. دستان خداوند از سرما خشک شده اند؛ بهشت تعطیل است و فرشته ها در گوشه کنار پیاده روها خوابیده اند و کاسه های گدایی زیر بالهایشان خالی است. زمستان رسیده است.

سردترین جنگ تاریخ آغاز شده است. تمام آفریدگان به جان هم افتاده اند و تجاوز و غارت و قتل عام فراگیر شده است. آدمها در دروغگویی از هم سبقت می گیرند. درختها به پای هم می پیچند و زمین هر روز از سرما می لرزد. هدف مشترک است : تمام مخلوقات می خواهند قبل از آنکه دیر بشود به جهنم برسند، می گویند آتش جهنم هنوز گرم است!

دروازه های جهنم را بسته اند. طبق آخرین اخبار شیطان در یک نشست اهریمنی اعلام کرده است که به علت ظرفیت محدود جهنم٬ تعداد گناهان لازم برای سقوط از پل صراط هزار برابر شده است و هیچ تضمینی مبتنی بر پذیرش تمام گناهکاران متقاضی وجود ندارد. او به تمامی مخلوقات هشدار داده است در شرایط حساس کنونی به نکیر و منکر دستور اکید داده شده است که در صورت مشاهدهء کوچکترین عمل خیر و خداپسندانه می توانند پروندهء مورد نظر را بهشتی اعلام کرده و به علت تعداد بی سابقهء متقاضیان جهنمی از شنیدن هر گونه اعتراضی امتناع ورزند.

قحطی آمده است.متخصصین و جراحان در تمام بیمارستانها بیماران را قطعه قطعه می کنند. تمام موسسات خیریه با بودجهء صدقات بمبهای اتمی می سازند و صلیب سرخ جهانی به بزگرترین شبکهء قاچاق اعضای بدن انسان تبدیل شده است.

پطرس، کودک فداکار، انگشت نشانه اش را پس از سالها از سوراخ سد بیرون کشیده است تا سد خراب شود و سیلاب شهر را ببرد تا شاید او هم به آتش جهنم برسد و خودش را گرم کند. او بلافاصله در سیل خفه شده است و به دنیای دیگر رفته است تا به کارنامهء اعمالش رسیدگی شود. کمتر از چند دقیقه بعد نکیر و منکر پروندهء نازکش را مطالعه کرده اند و جبرئیل دستور داده است او به دلیل سالها فداکاری تا ابد به بهشتی بودن محکوم شود.

پطرس حالا فرشتهء بی خانمانی شده است که روزها به دنبال سدهای آب می گردد تا آنها را تک تک با انگشت نشانه اش سوراخ کند و سیل همه جا را با خود ببرد. پطرس، کودک فداکار، در کمال نا امیدی هر روز عاشق می شود، از عشق خسته می شود، خیانت می کند و دروغ می گوید، شاید یک بار دیگر به نامهء اعمالش رسیدگی شود و این بار جهنمی شود؛ پطرس هر شب در رویای آتش جهنم می خوابد و فردا صبح باز در کنار خیابانهای سرد بهشت بیدار می شود تا یک روز دیگر هم وزن تمام گناهانش را به دوش بکشد، باز عاشق شود، باز خسته شود، باز خیانت کند و باز هم دروغ بگوید. پطرس، کودک فداکار، از دست شیطان هم خسته شده است...


نوشته های دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ

بوف کور
[عناوین آرشیوشده]

About Us!
و خداوند عشق را آفرید...
دانیال پرایم
Link to Us!

و خداوند عشق را آفرید...

Hit
مجوع بازدیدها: 6820 بازدید

امروز: 12 بازدید

دیروز: 6 بازدید

Archive


به خیال عاشقی...
زمستان 1384

links
سیاوش

In yahoo

یــــاهـو

My music

Submit mail